کاش من و تو
دو جلد از یک زمان عاشقانه بودیم
تنگ در آغوش هم
خوابیده در قفسه های
کتابخانه ای روستایی
گاهی تو را ..
گاهی مرا ..
تنها به سبب
تشدید دلتنگی هایمان
به امانت میبردند
عباس معروفی
........................................
مردم از عطر لباسم میفهمند
که عشقم تویی
از عطر تنم میفهمند
که با تو بوده ام
از بازوی به خواب رفته ام پی میبرند
که زیر سر تو بوده است
نمیتوانم پنهان کنم
از نوشته های منورم میفهمند
که برای تو نوشته ام
در شعف گامهایم شوق دیدار تو را در میابند
در سبرینه لبانم نشان بوسه های تو را پیدا میکنند
چگونه میخواهی داستان
عاشقانه مان را
از حافظه گنجشگان پاک کنی
و نگذاری خاطراتشان را منتشر کنند
نزار قبانی
........................................